طرحواره بی اعتمادی / بدرفتاری به این معناست که فرد معتقد است دیگران قابل اعتماد نیستند. کسی که این طرحواره را دارد مدام در این گمان است که دیگران قصد آسیب زدن به او را در سر میپرورانند و حتی افراد مهم زندگی نیز با او با صداقت برخورد نمیکنند. به سختی به دیگران اعتماد میکند. از نظر او دیگران فقط قصد فریب دادن، کلک زدن، دروغ گفتن، نامردی کردن و … را دارند.
افرادی که طرح واره بی اعتمادی/ بدرفتاری دارند، انتظارشان این است که اطرافیان آنها به زودی میمیرند، آنها را دست می اندازند، اموالشان را میدزدند یا این که امتیازاتشان را از دستشان میگیرند و در بدترین شکل، دیگران در پی سوءاستفاده یا تحقیر کردنشان هستند. این بیماران به درستی و صداقت دیگران اعتماد ندارند و سخت نگران این مسئله هستند. به دیگران سوء ظن دارند و از آنها فاصله می گیرند. این بیماران گاهی اوقات اعتقاد دارند که دیگران عمداً به آنها ضرر میزنند. آنها در بهترین حالت، احساس می کنند که دیگران تنها به فکر خودشان هستند و مهم نیست برای نیازهای خود به دیگران ضربه بزنند و در بدترین حالت، اعتقاد دارند مردم، شیطان صفت و دیگر آزارند و برای لذت طلبی خود به دیگران ضربه میزنند.در بدترين شکل، بیمارانی که چنین طرح واره ای دارند، معتقدند دیگران می خواهند آنها را عذاب بدهند و از نظر جنسی از آنها سوء استفاده کنند.
افراد درگیر در تله یا طرحواره بی اعتمادی فکر می کنند دیگران قصد دارند به طریقی به آنها آسیب بزنند یا از آنها استفاده کنند و فکر می کنند دیگران به آنها خیانت می کنند، دروغ می گویند، مسخره می کنند یا می خواهند آسیب جسمانی بزنند. معمولاً پشت دیوار بد گمانی هستند و اجازه نمی دهند دیگران بیش از اندازه به آنها نزدیک شوند، تمایلی به روابط صمیمی ندارند و افکار و احساسات خود را معمولاً با دیگران مطرح نمی کنند. شاخصۀ مهم آنها بدرفتاری و قربانی شدن است.
در افراطیترین شکل این طرحواره، افراد اعتقاد دارند که دیگران میخواهند آنها را عذاب بدهند و از نظر جنسی، جسمی، عاطفی، مالی و… از آنها سوءاستفاده کنند. « ایساک بشویس سینگر » در کتابی به نام شوشا که دربارۀ قتلعام یهودیان است، نوشته افرادی که در طرحواره بیاعتمادی/ بدرفتاری هستند، جهان را کشتارگاه و فاحشهخانهای بیش نمیدانند.
مشکلاتی که این اشخاص دارند، در اوایل کودکی بهوجودآمده است و مدت زمان زیادی طول میکشد تا درمان شوند. گاهی آسیب آنقدر شدید است که فرد به درمانگر برای تغییر اعتماد نمیکند و گفتار و کارکرد درمانگر را بد برداشت میکند یا میترسد کسی از این اطلاعات علیه او استفاده کند و اینجاست که درمان سخت میشود.
کسانی که با آنها بدرفتاری میشود، احساساتی مثل درد، ترس غضب و… را تجربه کردهاند و در روابط فعلیشان احساس راحتی ندارند و آسیبپذیرند. دیگران برایشان پیش بینینشدنی و خطرناک جلوه میکنند و فکر میکنند صدمه میخورند و همیشه حالت دفاعی دارند. اعتمادکردن برایشان سخت است و فکر میکنند دیگران میخواهند مخفیانه به آنها آسیب بزنند و حتی اگر رفتار کسی با آنها خوب و انسانی باشد، در ذهنشان فکر میکنند کاسهای زیر نیمکاسه است و بر این باورند که سلام گرگ بی طمع نیست.
بنابراین بیمارانی که چنین طرحواره ای دارند، مایل به ایجاد روابط صمیمی نیستند. آنها افکار و احساسات خصوصی خود را با دیگران در میان نمی گذارند یا این که زیاد به دیگران نزدیک نمی شوند و در برخی موارد به گونه ای پیشگیرانه با دیگران بدرفتاری می کنند یا آنها را گول میزنند (آنها را گول میزنم، قبل از این که مرا گول بزنند). در مقیاسی وسیع می توان گفت بدرفتاری و قربانی شدن، شاخصه های رفتاری آنها هستند. برخی از این بیماران، همسران بدرفتاری را انتخاب می کنند و به آنها اجازه می دهند تا از نظر هیجانی، جسمی یا جنسی، از آنها سوءاستفاده کنند. برعکس برخی از آنها نسبت به دیگران بدرفتاری می کنند. برخی از این بیماران برای افرادی که با آنها بدرفتاری شده در حکم ناجی عمل می کنند یا این که برضد افرادی که انها را بدرفتار تشخیص داده اند، رفتارهایی افراطی نشان می دهند. بیمارانی که طرح واره بی اعتمادی/بدرفتاری دارند، اغلب حالت پارانوئیدگونه دارند: آنها دائم دیگران را آزمایش می کنند و در پی جمع کردن شواهد هستند که ببینند آیا مردم ارزش اعتماد کردن دارند یا نه.
ریشههای تحولی طرحواره بی اعتمادی / بدرفتاری
بدرفتاری در زمان کودکی
بدبینی والدین
عدم راز داری یکی از والدین
راهبردهای درمانی طرحواره بی اعتمادی
روشهای تجربی از طریق تصویرسازی ذهنی آنها، خاطرات بد دوران کودکی را تجسم میکند، در ابتدا برونریزی خشم را انجام میدهد؛ مخصوصاً اگر این خشم را به افرادی که در دوران کودکی با آنها بدرفتاری کردهاند بروز نداده باشند. فرد همۀ هیجانهای خود را که سرکوب کرده، در این فرصت تصویرسازی بروز میدهد. درمانگر در تصویرسازی فرد به او کمک میکند در مقابل کسی که با او بدرفتاری کرده، ایستادگی کند و به او دلداری میدهد و با او همدلی میکند. این کار به فرد کمک میکند تا به درمانگر اعتماد کند و با تصویرسازی از خودش حمایت کند.
بعد از چند بار تکرار این کار، هدف درمانگر تحقق پیدا میکند و کمکم فرد میتواند بین افرادی که در زندگی گذشتۀ او شایستۀ خشم بودهاند و کسانی که در حال حاضر سزاوار خشم او نیستند، تفاوت قائل شود. در جلسههای بعدی به او کمک میکند تا خشمش را به آن هایی که اذیتش کردهاند، بیان کند.
- وقتی با بیماری مواجه می شویم که در دوران کودکی خود مورد بدرفتاری قرار گرفته است، اهمیت رابطه درمانی برای موفقیت درمان دوچندان می شود. هدف، ایجاد یک بافتاردرمانی امن برای بیماران است تا بتوانند تجارب ناگوار خود را در چنین فضایی بازگو کنند. اکثر بیمارانی که از این تجارب ناگوار جان سالم به در برده اند، در بازگویی داستان های این تجارب، تردید دارند. برخی از بیماران می خواهند راجع به آنچه اتفاق افتاده حرف بزنند، در حالی که برخی دیگر، آن را پنهان می کنند. بسیاری از این بیماران نیز بین گفتن و نگفتن تجارب خود دودلند، دقیقاً مثل این که بین احساس درماندگی و احساس کرختی، مدام در حال نوسانند (یکی از ویژگی های شایع اختلال استرس پس از سانحه). امیدواریم در پایان درمان، اغلب این بیماران بتوانند رازهای آسیب زای خود را کشف کرده، آنها را به بحث و تبادل نظر بگذارند و درک کنند. (درمانگر در طی این فرآیند باید توجه داشته باشد بیمار را وادار نکند خاطرات بدرفتاری خود را به خاطر بیاورد، زیرا ممکن است بیمار نتواند چنین کاری را انجام دهد )
- هدف تکنیک های شناختی، کمک به بیمار برای کاهش گوش به زنگی او نسبت به بدرفتاری است. بیمار یاد میگیرد که افراد را در طول یک پیوستار قابلیت اعتماد بنگرد. علاوه براین، بیمار برای تغییر دیدگاه افراطی خود که انسانی بی ارزش و لایق سرزنش شدن است، تلاش می کند (طرح وارهٔ بی اعتمادی/بدرفتاری معمولا با طرح واره نقص همراه می شود). آنها از افراد بدرفتار، معذرت خواهی نمی کنند، بلکه آنها را سرزنش می کنند. معذرت خواهی از افراد بدرفتار را متوقف می کنند و سرزنش کردن را، اگر مناسب باشد، بروز می دهند.
- بیماران در تکنیک های تجربی از طریق تصویرسازی ذهنی، خاطرات بدرفتاری دوران کودکی خود را تجسم می کنند. از ان جایی که این فرآیند آشفته کننده است بیماران پیش از انجام آن، باید کاملاً آماده شوند. درمانگر منتظر می ماند تا بیماران چنین آمادگی را پیدا کنند. برونریزی خشم، هدف اولیه تکنیک های تجربی است. این امر بویژه برای بیمارانی مفید است که خشم خود را نسبت به افرادی که دوران کودکی با آن ها بدرفتاری کرده اند، بروز نداده اند. البته برونریزی خشم ممکن است برای کسانی که خشم خود را به گونه ای مستقیم نسبت به افرادی که فعلاً با آنها زندگی می کنند بروز می دهند، چندان موثر نباشد.
بیماران تمام هیجان های سرکوب شدهٔ خود را طی یک فرصت مناسب در تصویر ذهنی بروز می دهند. درمانگر وارد صحنهٔ بدرفتاری تصویر ذهنی بیمار می شود و در مقابل فردی که مرتکب بدرفتاری شده ایستادگی کرده و از کودکی که با او بدرفتاری شده است، حمایت می کند و به او دلداری می دهد. این کار به بیمار کمک می کند تا درمانگر را به عنوان یک مراقب قابل اعتماد و مؤثر، درون سازی کند. نهایتاً بیمار خودش به عنوان بزرگسال سالم به همین شیوه در تصویر ذهنی عمل می نماید، بدین معنا که در مقابل فرد بدرفتار ایستادگی کرده و از کودک محافظت می کند و او را دلداری می دهد. بیماران همچنین در تصویر ذهنی خود به محیطی دور از دسترس فرد بدرفتار منتقل می شوند.